اعظم ابوالقاسمی میگوید: مسجدی به نام شهید حسن عسکری در شهرری بود که علمای بزرگی در آن سخنرانی میکردند و ما هم خودمان را میرساندیم به مسجد و مثلا هزار تا اعلامیه را آخر سخنرانی پخش میکردیم بین مردم.
در جلسات و راهپیمائیهای سال 57 شركت فعال داشتند و با لباس مبدل اعلامیه های حضرت امام (ره) را در بین مردم و حتی محیط نظامی بصورت مخفیانه توزیع می نمودند.
تاریخ دفاعمقدس گنجینهای از آدمهای بزرگ و ناشناخته است. از نوجوان ۱۴، ۱۵ ساله بگیرید تا پیرمردی که ۶۰ سالگی را رد کرده است. هر کدام با شخصیتهایی یگانه و منحصربه فرد در جبههها حاضر شدند تا نامشان را در تاریخ به نیکی به یادگار بگذارند.
پدرش از رزمندگان دفاع مقدس بود؛ از آن دسته رزمندههایی که در جبهه هم در خط مقدم بود و هم مداحی میکرد، حالا که پسرش برای دفاع از حرم راهی شده بود، پشت تلفن به او گوشزد کرد: با یک بار اعزام، شهادت خبری نیست!پدرش از رزمندگان دفاع مقدس بود؛ از آن دسته رزمندههایی که در جبهه هم در خط مقدم بود و هم مداحی میکرد، حالا که پسرش برای دفاع از حرم راهی شده بود، پشت تلفن به او گوشزد کرد: با یک بار اعزام، شهادت خبری نیست!
همسر شهید بیات میگوید: قرار شد سپاه عیدی آن سال را زودتر بدهد. مبلغش هم ۲۵۰۰ تومان بود که با حقوقمان پول زیادی میشد. یک شب قاسم آمد خانه و به من گفت میخواهی عیدیمان را با خدا تقسیم کنیم؟
به من الهام شده این دفعه من به دست اشرار و سودگران مرگ به شهادت خواهم رسید / در شب های چهارشنبه در نماز امام زمان (عج) مرا فراموش ننمایید.
شهید میرقاسم میرحسینی از نخستین لحظات ورودش به لشکر ثارالله به یار و یاور سردار قاسم سلیمانی تبدیل شد. حاج قاسم تعاریف و تعابیر زیبایی در مورد ایشان به کار بردهاند که با مرورش متوجه بزرگی و عظمت شهید میرحسینی میشویم.
به مناسبت سالگرد شهادت شهید «عبداله اکبری» خاطرهای از این شهید والامقام را منتشر کرد.
شهید میرمحمود بنیهاشم فرمانده گردان حضرت علیاصغر(ع) لشکر 31 عاشورا بود که پس از سالها مجاهدت و مبارزه با ظلم و اشغالگری، در عملیات نصر7 و ارتفاعات «دوپازا»، درحالیکه پیشاپیش نیروها در حرکت بود بر اثر اصابت تیر مستقیم به شهادت رسید.
امیرحسین بوربور آن قدر به نشستن پشت فرمان ماشین علاقه داشت که پدرش در سفر به کویت برای پسرش، گالانت آلبالویی خرید!