اگرچه در جبهه مقاومت اسلامی رزمندگانی با ملیتهای مختلف حضور داشتند، در طرف مقابل نیز جبههای از استکبار جهانی تشکیل شده بود که تروریستهای محور عبری- عربی- غربی در آن فعالیت میکردند و دست به جنایات مختلف میزدند. خاطرهای که پیشرو دارید به نقل از محمود محمودی از رزمندگان مدافع حرم است که درخصوص اقلام اهدایی برخی از کشورهای مرتجع منطقه به کودکان سوری بیان کرده است.
شهیدان صادق و غلامرضابهفر اهل شهرستای خوی آذربایجانغربی بودند. فرزندان خانهای که اهلش انقلابی بودند و ولایتپذیر. کوچه و خیابانهای خوی خوب به یاد دارد حماسه مردان این خانه را، فرار از دست ساواک و توزیع اعلامیه و شعارهای انقلابیشان را. اما جهاد آنها به همین جا ختم نشد. جنگ که آغاز شد، محمود و صادق و غلامرضا یکی بعد از دیگری راهی میدان نبرد شدند. صادق دانشجوی رشته پزشکی بود که لباس رزم به تن کرد. رفت و آمدشان به جبهه به عملیات کربلای ۴ و کربلای ۵ رسید. هرسه برادر در کربلاها همرزم هم بودند. اما شهادت در کربلای ۵ سهم صادق و غلامرضا شد و محمود ماند تا راوی حماسه آفرینی آنها باشد. روایتهای این برادر شهید را پیشرو دارید.
شهید عزیزالله بابایی، از نیروهای اطلاعات عملیات لشکر امامحسین (ع) بود که حضوری پررنگ در جبههها داشت. شهید بابایی با وجود ازدواج و تشکیل خانواده هیچگاه جبهه را ترک نکرد. شهید ۱۰ ماه پس از تولد فرزندش در اسفند ۱۳۶۲ بر اثر خمپاره دشمن به همراه دو همرزم دیگرش به درجه رفیع شهادت نائل آمد. رضوان غلامی، همسر شهید دو سال با شهید بابایی زندگی میکند و وصلت و آشنایی با شهید را موجب رشد و بزرگیاش در زندگی میداند. همسر شهید در گفتگو با «جوان» از لحظات بودن با شهید و تأثیراتی که ایشان بر زندگیشان گذاشته است، میگوید.
محمدباقر برزگر در عملیات کربلای 4 یک غواص 15 ساله بود و تنها غواص بازمانده از نیروهای اعزامی آذربایجان غربی به شمار میرفت. او بعد از 36 سال از این عملیات روایتی دردناک ارائه میدهد که خواندنی است.
«.. از دفتر حضرت آقا تماس گرفتند و پیام انگیزهبخش و شادیآفرینشان را به حقیر رساندند. حضرت آقا فرمودند سلام ایشان را به شما برسانیم و پیامشان را بگوییم: «از خواندن کتاب خاتون و قوماندان لذت بردم. چه کار خوبی کردید که این حوادث را ثبت کردید. برایتان دعا کردم و میکنم.» «خاتون و قوماندان» کتابی است که به زندگی شهید علیرضا توسلی (ابو حامد) فرمانده و مؤسس لشکر فاطمیون و همسرش میپردازد. موضوع اصلی در کتابهای مریم قربانزاده «زن» است. قربانزاده میگوید همان اندازه که برای بچههایش زحمت کشیده، برای کتابهایش هم وقت گذاشته است!
چشم انتظاری سختترین و عجیبترین کار دنیاست. تا کسی آن را درک نکرده باشد، نمیتواند بفهمد چشم انتظاری به مدت ۳۰ سال یعنی چه. بهترین اشخاص برای تعریف و صحبت از چشم انتظاری مادران شهدای جاویدالاثر هستند. آنها هنوز در فضایی مملو از بیم و امید زندگی میکنند و همچنان امیدوارند تا عابری، خبری از فرزندشان بیاورد. مادر شهید جاویدالاثر محسن جاویدی یکی از همین مادران شهداست که همچنان امید به بازگشت پسرش دارد. هنوز هر کسی در خانهشان را میزند، مادر شهید منتظر شنیدن خبری هست و خودش هر روز جلوی در خانه مینشیند تا شاید آن قاصد خوش خبر را ببیند. مستند «چشم به راه» به کارگردانی اسماعیل اکسیریفرد، پای صحبتهای مادر شهید مینشیند و بخشهایی از چشم انتظاری مادر را نشان میدهد. با کارگردان این مستند به گفتگو پرداختیم تا اطلاعات بیشتری از شهید و فضای خانهشان پس از گذشت بیش از ۳۰ سال انتظار کسب کنیم. اکسیریفرد در گفتوگویش با «جوان» ما را بهتر با شهیدی کمتر شناخته شده آشنا میکند.
بعد از انجام عملیات خیبر و تصرف جزیره مجنون، خط پدافندی در این جزیره و همین طور منطقه هور برای نیروهای مدافع یکی از سختترین و خطرناکترین خطوط مقدم جبههها به شمار میرفت. جاده خندق که از سوی دشمن احداث شده بود، بعد از عملیات بدر به تصرف نیروهای خودی درآمد و از آن به بعد این منطقه نیز به خطوط پدافندی هورالعظیم افزوده شد
در سفری که به شمال داشتم به طور اتفاقی با یکی از اعضای خانواده شهید رضا مرتضیزاده آرایی که از بستگان نسبی مادرم نیز هستند همکلام شدم. در بین صحبتهای شان اشاره کردند پدر شهید سال ۱۳۹۹ به رحمت خدا رفتند و وقتی بعد از ۳۴ سال کنار قبر پسر شهیدشان در حال خاکسپاری بودند، دیوار قبر شهید شکافته شد و کفن و جسد شهید بعد از سه دهه هنوز سالم و تازه مانده بود. گفتههای ایشان باعث شد تا سعی کنم به شمهای از زندگی و خاطرات شهید مرتضیزاده دست پیدا کنم؛ بنابراین با شیرمحمد و حسین مرتضیزاده آرایی برادران شهید تماس گرفتم و متنی که پیشرو دارید، حاصل این همکلامی است.
رزمندگان لشکر امام حسین (ع) شهید علی موحددوست را به تلاش، شجاعت، تواضع و جنگاوری میشناسند؛ کسی که طی هفت سال جهاد مقدس و با اخلاص تمام از سیستانوبلوچستان و کردستان گرفته تا جبهههای جنگ تحمیلی در جنوب بیوقفه در راه اسلام و دفاع از جمهوری اسلامی ایران به مبارزه پرداخت و تا لحظه شهادت همواره در جبههها حضوری پررنگ داشت. در دوران حضور در جبهه بیش از ۱۰ بار مجروح شد، بهگونهای که در سراسر بدنش آثار جراحت وجود داشت و رزمندگان به سبب وجود ترکشهای زیاد در پیکر وی و شجاعت بیمانند و مجاهدتهای خستگیناپذیر، وی را علی آهنی لقب داده بودند. شهید موحددوست در ششم مرداد ۱۳۶۵ به شهادت رسید و پیکر پاکش را در گلستان شهدای اصفهان در کنار مزار برادرش به خاک سپردند. محمود نجیمی در عملیاتهای مختلفی در کنار شهید موحددوست حضور داشت و خاطرات زیادی از این شهید بزرگوار دارد. با نجیمی درباره فرماندهاش شهید موحددوست به گفتگو پرداختیم که در ادامه میخوانید.
در سپاه تصمیم گرفته بودند خواهران را از سپاه سطح شهر بیرون کنند و تنها کسی که پشت ما ایستاد و پیگیری و مقاومت کرد تا ستاد مقاومت خواهرها راه بیفتد حسین علمالهدی بود. خیلی با خواهرها همکاری کرد.
بعد از انجام عملیات خیبر و تصرف جزیره مجنون، خط پدافندی در این جزیره و همین طور منطقه هور برای نیروهای مدافع یکی از سختترین و خطرناکترین خطوط مقدم جبههها به شمار میرفت. جاده خندق که از سوی دشمن احداث شده بود، بعد از عملیات بدر به تصرف نیروهای خودی درآمد و از آن به بعد این منطقه نیز به خطوط پدافندی هورالعظیم افزوده شد
شهید محسن فخریزاده از بزرگترین دانشمندان کشور بود که آذر ۱۳۹۹ به شهادت رسید. شهید فخریزاده سالها در گمنامی فعالیت کرد و کارهایش منشأ خدمات زیادی برای کشور شد. دشمنان از چندین سال قبل، نقشههای زیادی برای ترور شهید فخریزاده کشیدهبودند و در نهایت به هدفشان رسیدند و ایشان را در ۵۹ سالگی ترور کردند و به شهادت رساندند. کتاب «شنبه آرام؟» به قلم حجتالاسلام محمدمهدی بهداروند، به ابعاد مختلفی از زندگی و شهادت محسن فخریزاده میپردازد و بخشهای مهمی از شخصیت شهید را به خواننده نشان میدهد. دقایقی با نویسنده کتاب درباره نحوه ترور و ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی شهید فخریزاده گفتگو کردیم که در ادامه میخوانید.